لهجه تهرانی

قصه ای از امروز شهر

لهجه تهرانی

قصه ای از امروز شهر

چس پیشونی قسمت سوم با عرض معذرت

یه وقتایی ادما اشتباه میکنن و معذرت خواهی هم برای این روزا ساختن

من از همتون معذرت میخوام بابت این دیر کرد ولی به جاش قول میدم فایل صوتی قصه چس پیشونی رو بزارم که الان تو رکورده 

قسمت های قبلی رو میتونید تو پست های قبلی مرور کنید  قسمت چهار یا همون اخر هم تا چند ساعت دیگه میاد رو وبلاگ

اینم قسمت سوم : 

خلاصه قسمت های قبل : فرشته ارزوها بعد از اخراج شدن از قصر تبعید شدن به تهران و ظاهر شدن وسط بیمارستان قراره بیاد تو خیابونای شهر و دنباله پسری بگرده که وقتی ازون بالا ها بهش نگاه میکرده عاشقش شده

:

ببین من به عشقه نظرات مینویسماااا

ابروهاتو با ریش کدوم حاجی لکلک پیوند زدی ؟واه واه دماغو ببین ببینم تو ارزو کردی تا حالا ؟ خودتو تو اب روون دیدی تا حالا ؟ ببخشیدا ولی خوشگلاش هر شب یه تشت اشک میریزن پیش ماها که اله و بله شوهر میخوایم ای خدا

تو که دیگه ....

حالا غصه نخور قول میدم سفارشت کنم  جای دعا یه کار کنم شب بخوابی و صبح بشی مثله ما فرشته ها

فرشته هه از کارای اونیکه رو به روش میدید تعجب کرد یه زره خودشو تکون داد و گفت : وا این کارا چیه ؟ چرا من هرچی میگم همونو به خودم میگی تو چرا لبات تکون میخوره ولی صدا نداری ؟ آآآآآ  آأأأأأأأأأأأ   وووووو  . هرزگوین  بکش پائین گرزو ببین

فرشته هه که تا حالا ایینه ندیده بود رفت جلو چشماشو بست دستاشو با ترس دراز کرد و تند تد زیر لب زمزمه میکرد : اب نباشه خدا اب نباشه اب نباشه

ادامه مطلب ...